رسیدن به اهداف – قسمت دوم، انتخاب اهداف هوشمندانه (SMART)

در قسمت اول از سه‌گانه‌ی استراتژی‌های رسیدن به هدف، در رابطه بااهمیت رویکرد فکری برای رسیدن به هدف صحبت کردیم؛ و به شما نشان دادیم که رویکردهای منفی می‌تواند مانع از رسیدن ما به اهدافمان باشد. اما حتی با داشتن یک رویکرد مناسب، اگر اهدافمان را عاقلانه انتخاب نکنیم، ممکن است از همان ابتدای راه روی سراشیبی شکست قرار گرفته باشیم. به خاطر همین، بایستی اهداف هوشمندانه‌ای (SMART goals) انتخاب کنیم، که احتمال رسیدن به آن‌ها خیلی بیشتر باشد.

SMART مخفف عباراتی است که در ادامه می‌آید: (مشخص) Specific ، (قابل‌اندازه‌گیری) Measureable ، (به دست آوردنی) Attainable ، (مرتبط) Relevant ، و (مبتنی بر زمان) Time-based. در ادامه‌ی این نوشته به جزئیات این موضوع می‌پردازیم.

اهداف مشخص (Specific)

اهدافی که انتخاب می‌کنیم، بایستی مشخص و معین باشد. متضاد کلمه‌ی “مشخص” (Specific) کلمات مبهم (Vague) و وسیع (broad) می‌شود. اهدافی که خیلی مبهم یا خیلی گسترده باشد، را نمی‌توان به‌خوبی تعریف کرد. وقتی‌که تعریفی از هدفمان نداشته باشیم، چطور می‌توانیم در رسیدن به آن هدف موفق شویم؟

برای بهتر درک کردن این موضوع، تعدادی هدف برای شما قرار می‌دهم که یا مبهم، یا وسیع هستند:

من می‌خواهم که وزنم کاهش پیدا کند.

من می‌خواهم که تناسب‌اندام داشته باشم.

من می‌خواهم که بیشتر انگلیسی صحبت کنم.

این سه هدف را می‌توان طوری اصلاح نمود که مشخص و معین گردند:

من می‌خواهم که در عرض سه ماه، ۱۰ کیلو کم کنم.

من می‌خواهم که شاخص توده‌ی بدنی (BMI) خود را به ۲۰ درصد کاهش دهم و در هفت دقیقه یک مایل بدوم.

من می‌خواهم که میانگین مکالمه‌ی زبان انگلیسی روزانه‌ی خود را ۲۵ درصد افزایش بدهم.

توجه کردید که چطور اهداف مبهم بالا را به اهداف مشخص و معین تبدیل کردیم؟ الآن، به‌جای داشتن هدفی مبهم، شما میدانید که دقیقاً به چه هدفی باید برسید. الآن حتماً برای شما بیشتر مشخص شده است که معین بودن اهداف چقدر می‌تواند در نیل به آن‌ها، نقش داشته باشد.
اهداف قابل‌اندازه‌گیری (Measurable)

همان‌طور که در مثال فوق متوجه شدید، اهداف به‌صورت “کمی” معین شده بودند. یعنی حاوی اعداد و ارقام بودند. این کار باعث می‌شود که اندازه‌گیری میزان موفقیت (یا شکست) بسیار راحت‌تر و دقیق‌تر باشد. طبیعتاً وقتی می‌خواهید وزن کم کنید یا تناسب‌اندامتان را بالا ببرید، اندازه‌گیری پیشرفتتان در رسیدن به این هدف، با اعداد و ارقام بسیار ساده است. اما مثلاً اندازه‌گیری بهتر کردن رابطه با همسر، خیلی می‌تواند سخت‌تر و چالشی‌تر باشد. چطور می‌توان که افزایش محبت و عشق و علاقه، یا بهتر شدن ارتباط با همسر را اندازه گرفت؟ این کار با اعداد و ارقام خیلی آسان نیست.

اندازه‌گیری اهداف مرتبط با یادگیری زبان:

در رابطه با یادگیری زبان، این قضیه تا حدودی بینابین اندازه‌گیری مسائل فیزیکی، و اندازه‌گیری عشق و علاقه است. به‌عنوان‌مثال، برخی جنبه‌های تسلط به زبان انگلیسی می‌تواند با اعداد کمی بیان شود:

سرعت مکالمه (کلمه در دقیقه)

تسلط (میزان مکالمه بدون توقف)

سرعت خواندن (کلمه بر دقیقه)

درک مطالب شنیداری

درک مطلب

تعداد کلماتی که میدانید

تلفظ صحیح

گرامر صحیح

نتایج امتحان TOEFL یا IELTS

اغلب کمیات بالا نیازمند امتحان دادن و رجوع به افراد متخصص است، اما سه تای اول را خودتان می‌توانید انجام دهید:

سرعت مکالمه:

برای اندازه‌گیری سرعت مکالمه، می‌توانید در رابطه با کارهایی که آخر هفته انجام دادید صحبت کنید و صحبت‌هایتان را ضبط کنید. سپس کل لغت‌هایی که گفته‌اید را بشمارید و بر میزان زمانی که صرف مکالمه کرده‌اید تقسیم کنید. این کار یک خورده سخت است اما برای افراد جدی که می‌خواهند پیشرفتشان را اندازه‌گیری کنند شدنی است.

بهتر است که سرعت مکالمه‌ی خود را تنها یک‌بار در ماه، اندازه‌گیری کنید؛ مگر اینکه برنامه‌ی فشرده‌ای دارید و مثلاً هر هفته ده‌ها ساعت خود را صرف مکالمه می‌کنید. قطعاً اگر به‌طور مرتب روی مکالمه‌ی خود، کار بکنید و زبان انگلیسی، سرعت مکالمه‌ی شما در طول زمان بیشتر و بیشتر می‌شود.

برای تمرین می‌توانید از تمرینات مکالمه‌ی سریع استفاده نمایید.

مکالمه بدون وقفه:

راهی ساده‌تر برای بررسی کمی پیشرفتتان در یادگیری زبان انگلیسی این است که مدت‌زمانی که می‌توانید بدون وقفه‌ی طولانی، به زبان انگلیسی مکالمه داشته باشید را اندازه‌گیری کنید. طبیعتاً میزان “وقفه‌ی طولانی” به شما و سطح کنونی‌تان بستگی دارد، و اینکه چقدر می‌خواهید پیشرفتتان را راحت‌تر اندازه‌گیری نمایید. وقفه‌ی ۳ الی ۴ ثانیه ممکن است برای خیلی‌ها طولانی باشد. اما ممکن است خیلی‌های دیگر برایشان ۱ الی ۲ ثانیه مکث، غیرطبیعی باشد.

برای اندازه‌گیری این مقدار، بایستی یک داستانی را به زبان انگلیسی با صدای بلند، به همراه یک تایمر بگویید. ممکن است که این قصه درباره‌ی یکی از تعطیلاتتان باشد که به‌جایی خوب سفر کرده‌اید. یا درباره‌ی یکی از روزهای خوبتان باشد. قصه‌ی خود را بلند بگویید و هنگامی‌که به‌جایی رسیدید که مکث داشتید، گفتن قصه را پایان دهید و به تایمر نگاه کنید و ببینید که چقدر توانسته‌اید بدون مکث صحبت کنید. در طول زمان پس از چند ماه متوجه می‌شوید که میزان وقفه‌هایتان کمتر می‌شود و زمانی که بدون مکث به انگلیسی صحبت می‌کنید، زیاد و زیادتر می‌شود.

میزان درگیری با زبان:

معیار واقع‌گرایانه‌تری برای بررسی کمی پیشرفت در یادگیری زبان انگلیسی، اندازه‌گیری میزان زمانی است که درگیر یادگیری زبان بوده‌اید. این معیار برای افرادی که سرشان خیلی شلوغ است بسیار ساده‌تر از معیارهای دیگر است. چون ممکن است که وقت آن را نداشته باشند که مثلاً امتحان بدهند، یا هر بار تایمری در دست بگیرند و مطالب فوق را اندازه‌گیری کنند. کاملاً مشخص است که هرچه درگیری فرد با زبان انگلیسی بیشتر باشد، بهتر آن را یاد می‌گیرد. برای کارهای دیگر هم همین است. مثلاً هرچه قدر بیشتر ورزش کنید، بدنتان بیشتر ورزیده می‌شود.

برای همین ما در نرم‌افزار اندروید زبانشناس ، نسبت به این موضوع اهمیت ویژه‌ای قائل شدیم و آمارهای زیادی از شما می‌گیریم:

زمانی که صرف خواندن و شنیدن درس‌ها کرده‌اید،

لغاتی که میدانید،

لغاتی که در حال یادگیری هستید،

لغاتی که یاد گرفته‌اید،

و معیارهای دیگری که در ادامه‌ی کار به این نرم‌افزار اضافه می‌شود. هرچقدر درگیری شما بیشتر باشد، طبیعتاً پیشرفت شما نیز بسیار زیادتر است.
اهداف به دست آوردنی (Attainable)

اهداف شما بایستی واقع‌بینانه باشد. این موضوع بسیار نکته‌ی مهمی است. هیچ‌گاه اهدافی تعیین نکنید که از توانتان خارج باشد. چون به‌راحتی شکست می‌خورید. در حقیقت، شاید بهتر باشد که با اهدافی کوتاه‌مدت، که میدانید حتماً به آن‌ها می‌رسید، شروع کنید. پس از نیل به این اهداف کوتاه‌مدت، اعتمادبه‌نفس شما بسیار بالاتر می‌رود و می‌توانید که اهداف بلندمدت و چالشی‌تری انتخاب نمایید.

این‌ها مثال‌هایی از اهدافی است که برای خیلی‌ها دست‌یافتنی نیستند:

من می‌خواهم که در عرض ۶ هفته کاملاً به زبان انگلیسی مسلط شوم.

من می‌خواهم که سرعت مکالمه‌ی خود را در یک ماه ۴۰۰ درصد افزایش دهم.

من می‌خواهم که دقیقاً مثل یک انگلیسی‌زبان صحبت کنم و لهجه‌ای نداشته باشم.

من می‌خواهم که روزی ۸ ساعت به زبان انگلیسی مکالمه داشته باشم.

مثال‌هایی از اهداف دست‌یافتنی برای اکثر افراد:

من می‌خواهم که در دو ماه آینده، سرعت مکالمه‌ی خود را ۱۰ درصد افزایش بدهم.

من می‌خواهم که امسال، مدت‌زمان مکالمه زبان انگلیسی بدون وقفه را ۵۰ درصد افزایش دهم.

من می‌خواهم که در ۶ هفته با ده نفر به زبان انگلیسی صحبت کنم.

من می‌خواهم که حداقل روزی ۲۵ دقیقه از نرم‌افزار زبانشناس استفاده کنم.

همان‌طور که مشخص است، وقتی اهداف دست‌یافتنی برای خود تعیین می‌کنید، احتمال اینکه به هدفتان برسید خیلی بیشتر می‌شود.
اهداف مرتبط (Relevant)

اهداف شما بایستی به زندگی‌تان مرتبط باشد. قبل از اینکه هدفی برای خود تعیین کنید، بایستی سؤالات زیر را از خودتان بپرسید:

آیا واقعاً ارزشش را دارد؟

آیا کاربردی در زندگی‌ام دارد؟

آیا شدنی و عملی است؟

آیا نفعی برای من دارد؟

آیا به زندگی من معنی می‌دهد.

اگر با خودتان روراست باشید و جوابتان به تمامی سؤالات فوق “بله” باشد؛ هدفی که تعیین کرده‌اید، به‌احتمال‌زیاد مرتبط است. در رابطه با تعیین اهدافی که مرتبط با زندگی‌تان نیست خیلی احتیاط به خرج دهید. چون به‌راحتی انگیزه‌تان برای رسیدن به آن هدف از بین می‌رود.

اهداف مبتنی بر زمان (Time-based)

همان‌طور که در قسمت دوم (اهداف قابل‌اندازه‌گیری) دیدید، خیلی مهم است که با چیزهایی کار کنید که قابلیت اندازه‌گیری داشته باشند. وقتی‌که در رابطه با رسیدن به اهداف صحبت می‌کنیم، مهم‌ترین جنبه‌ی موضوع احتمالاً زمان است. زمان، وقتی‌که هدفی را تعیین می‌کنید و به سمت آن حرکت می‌کنید، دوست شما است. اما همین زمان، وقتی‌که آن را درست تعیین و استفاده نکنید، به دشمن شما تبدیل می‌شود. بنابراین بایستی زمان، برای رسیدن به اهداف و تعیین میزان پیشرفت مورد بررسی و موشکافی قرار بگیرد.

در ادامه مثال‌هایی برای استفاده بهینه از زمان برای شما قرار داده می‌شود:

تعیین نقاط عطف (milestone): این‌ها نقاطی است که در طول زمان برای خود تعیین کرده‌اید که مثلاً در زمان خاصی به پیشرفت خاصی برسید.

تعیین ضرب العجل (deadline): تعیین ضرب العجل باعث می‌شود که انگیزه‌تان بالا بماند و تمرکزتان روی هدف بیشتر شود. برای خود ضرب العجل تعیین کنید و نسبت به آن پایبند باشید.

استفاده از چارت‌های پیشرفت: چارت‌های پیشرفتی برای خود تهیه کنید و پیشرفت روزانه‌ی خود را در آن قید کنید. هیچ‌چیز به‌اندازه‌ی اینکه به‌طور بصری پیشرفت خود را ملاحظه کنید، برای شما خوشایند و انگیزه‌بخش نیست.

تعیین اهداف میانی: با اهداف ساده و کوچک شروع کنید. چون هرچقدر که اهدافتان کوتاه‌تر و ساده‌تر باشد، رسیدن به آن‌ها ساده‌تر می‌گردد. با این کار انگیزه و اعتمادبه‌نفس شما افزایش زیادی پیدا می‌کند.

تعیین اهداف پایانی: در کنار تعیین اهداف میانی، بایستی اهداف پایانی خود را نیز در نظر داشته باشید تا تمرکز شما به هدف غایی خود از بین نرود.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *